خانــوم...
هوا گـَـرم بود

نسيمـے مُلايــم مے وزيـد
چه هنــرے بود رقص ِ بلونــدے هايت در هوا
چه خنـَـك مي شدے با آن آستيــن كوتاه
چه جذاب بـودے با آن عشـوه و خنده هـا
كنـــآرم نشستـه بودے
و حس نكــردے
لــــذت مرا
وقتے راننــده
مــرا "خانـوم" خطــاب كرد
و تــو را "خانــومي"
...
و مـלּ همچناלּ به خانم بودלּ خود مے بالم...
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 16:36 توسط m